امروز برخی از مدعیان روشنفکری دینی موضوع مهم خلافت و امامت را در حد مسئله ای تاریخی می دانند و بحث و گفت و گو درباره آن را سبب اختلاف بین مسلمانان قلمداد می کنند و همواره روی سخن آنان با شیعه است و به سایر فرق مسلمین کاری ندارند و حتی از دیگر فرق جانب داری نیز می کنند ...!!!!!!!!!!!!!!!!!
در پی این نظرات گوهربار روشنفکران دینی به چند نکته اشاره می کنیم :
· این گونه افراد معمولا کسانی هستند که پیامبری پیامبر را در ارتباط با جهان غیب نمی دانند و تمامی مسائل مذهب را به نحوی توجیه مادی و زمینی می نمایند . و ازاین روی بالاترین قضاوتشان درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم این است که او مصلح و نابغه ای بوده است . و بهترین سخنشان در احکام دین این که بایستی با ملاک های مادی و زمینی سازش کند .پس تاریخی دیدن امامت و اهمیت ندادن به آن مربوط به بینش چنین افرادی در اصل دین و ماهیت نبوت می شود که دینداران این مبنا را نپذیرفته و دین را مسئله ای الهی و غیبی می شناسند.
· اگر به راستی در پیشنهاد خود (در باب وحدت مسلمین ) خیر خواه هستید مسلمین را وادار کنید که با پذیرش حقیقت به محور حق چرخیده و وحدت را بر اساس اعتراف به حق ایجاد کنند نه اینکه به بسیاری از مصادیق حق جلوه باطل دهند تا بتوانند وحدتی موقت و غیر اساسی بدست آورند .
· توجه به معنی و جایگاه امامت نشانگر اعتقادی بودن این اصل است .طبق آیه 124 سوره بقره امامت عهدی از سوی خداوند و مقامی است که لازمه آن عصمت و به جعل و نصب خداوند تحقق می پذیرد .در کافی (1/293)و در شرح نهج البلاغه (6/375) از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که : انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی . انظروا کیف تخلفونی فیهما
واژه "مخلف" نشانگر این است که پیامبر (ص) بایستی از سوی خداوند جانشینش را معرفی کند .
· جانشین پیامبر اکرم (ص) تنها جنبه حاکمیت سیاسی و زمام داری اجتماعی ندارد بلکه در تمام شئون و ابعاد شخصیتی رسول الله (ص) جانشین آن حضرت است به جز نبوت تشریعی و قانون آوری.از این روی حضرت علی (ع) نایب و جانشین تمامی ابعاد و شئون پیامبر (ص) است به جز شان نبوت تشریعی .داریم که پیامبر اکرم (ص) در جنگ تبوک فرمودند که : یا علی انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی . و در طول بیست و اندی سال پیامبری خود مقامات علی (ع) را گوشزد فرموده و فضایل مهم او را چون ولایت در تکوین ابلاغ متن دین تبیین و تفسیر قرآن و احکام زمامداری و حکومت جامعه علم غیب و عصمت شجاعت و ....تذکر داد.
· نایب و منوب عنه بایستی سنخیت کامل و شباهت تام باهم داشته باشند .از این روی پیامبر(ص) از پیش او(حضرت علی ) را در بستر مهر و محبت و در فضای جان و خانه خویش تربیت و با روحیات و اخلاقیات خویش مانوس فرمود .
· در هنگام نزول آیه 214 سوره شعرا (و انذر عشیرتک الاقربین) پیامبر(ص) سه بار فرمود که : شما عشیره و خویشان من هستید و همانا خداوند پیامبری بر نیانگیخت مگر آنکه از خاندان او برادر و وزیر و وارث و وصی و جانشین برایش برپا کرد .پس کدامتان با من بیعت می کند که برادر و وارث و وصی من باشد؟ و نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی گردد مگر اینکه پیامبری پس از من نخواهد بود؟؟؟؟؟پس خویشان سکوت کردند .سپس فرمود یکی از شما به پا خیزد و الا از غیر شما خواهد بود و شما پشیمان خواهید شد .پس علی به پا خواست .(در هر سه بار)
· و در آخر مشهور ترین واقعه در باب حقانیت علی (ع) واقعه غدیر است که در مورد اسناد آن در بخش قبل به اختصار سخن گفته شد .البته بیشتر از اسناد و کتب اهل تسنن گفته شد چراکه هدف اثبات حقانیت شیعه است در برابر همه فرقه های اهل تسنن...
.......................................................................................................
اما در ادامه داستانی را بیان می دارم به نام :
صحیفه ملعونه
تفصیل داستان صحیفه ملعونه را در بحار الانوار: ج 28 (ص 96 _111 ) به نقل از حذیفه آمده است که خلاصه اش چنین است :
اول کسانی که برای غصب خلافت هم پیمان شدند ابو بکر و عمر بودند و اساس و پایه ای که طبق آن پیمان بستند و سایر پیمان هایشان هم بر آن پایه بود این بود که " اگر محمد (ص) بمیرد و یا کشته شود این امر خلافت را از اهل بیتش بگیریم به طوری که تا ما هستیم احدی از آنها به خلافت دست نیابند"
بعد از آن ابو عبیده جراح و معاذبن جبل و در آخر سالم مولی ابی حذیفه به آنها پیوستند و پنج نفر شدند .اینان جمع شدند و داخل کعبه رفتند (در حجه الوداع ) و در بین خود نوشته ای در این باب نوشتند که : اگر محمد (ص) بمیرد و یا کشته شود .........و در تمام این قضایا عایشه و حفصه جاسوس پدرانشان در خانه پیامبر (ص) بودند .
سپس ابوبکر و عمر جمع شدند و سراغ منافقین و آزادشدگان فرستادند و مابین خود مشورت و نظر خواهی کردند و بر این رای متفق شدند که هنگام بازگشت پیامبر(ص) از حجه الوداع در گردنه "هرشی" که در راه مکه در نزدیکی حجفه است شتر حضرت را برمانند و حضرت را به قتل برسانند کسانی که اجرای نقشه را به عهده داشتند چهارده نفر بودند که در جنگ تبوک هم همین نقش را بر عهده داشتند که در آنجا نقشه آنان بر آب شد .
امیرالمومنین علی (علیه السلام) از طرف خداوند در غدیر خب منصوب شد و سپس پیامبر حرکت کرد تا به گردنه "هرشی" رسید و آن عده جلو تر رفته و بر سر راه پنهان شده بودند ولی این بار نیز خداوند آنان را رسوا کرد و پیامبرش را حفظ نمود .
وقتی وارد مدینه شدند همگی در خانه ابو بکر جمع شدند و در بین خود نوشته ای نوشتند و آنچه درباره خلافت تعهد کرده بودند در آن ذکرکردند و اولین مطلب در آن شکستن پیمان و ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود و اینکه خلافت از آن ابوبکر و عمر و ابو عبیده است و سالم نیز با آنان است و از این عده خارج نمی شود .
این صحیفه دوم را سی و چهار نفر امضا کردند که چهارده نفر از آنها همان کمین کنندگان در گردنه "هرشی" بودند .که عبارت بودند از :
1.ابوبکر 2.عمر 3.عثمان 4. معاویه 5. عمروعاص6.طلحه7.ابو عبیده جراح 8.عبدالرحمان بن عوف 9.سالم مولی ابی حذیفه 10.معاذبن جبل11.ابو موسی اشعری 12. مغیره بن شعبه 13.سعد بن ابی وقاص 14.اوس بن حدثان و بیست نفر دیگر عبارت بودند از :
ابو سفیان –خالد بن ولید –سعید بن عاص –سهیل بن عمرو و.........چندین نفر دیگر که هر کدام از آنان جمعیتی را به دنبال خود داشتند که از آنها اطاعت می نمودند .
نویسنده این صحیفه سعید بن عاص اموی بود که در محرم سال دهم هجرت آن را نوشت سپس آن را به ابو عبیده جراح سپردند و او آن را به مکه فرستاد .آن صحیفه همچنان در کعبه مدفون بود تا زمان عمر که آن را از مکانش بیرون آورد.
بیان این داستان مشهور از زبان یک منبع شیعی بود اما سوال ! آیا در منابع اهل تسنن نیز چنین چیزی مطرح است ؟
که در میان اصحاب پیامبر (ص) منافقی بوده است یا خیر؟؟؟؟؟؟؟ آیا چنین صحیفه ای نوشته شده است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آ
اسامی چهارده نفر از منافقینی که در اصحاب پیامبر(ص) بوده اند در کتاب اهل تسنن به نام " المحلی" جلد 11 ص 224 نیز آمده است .
( توجه داشته باشید به چاپ کتب اهل تسنن ...چاپ ها متفاوت هستند کتاب مطرح شده چاپ بیروتش مد نظر است از این باب متذکر شده ام که در چاپ های متفاوت شماره جلد ها و صفحات احادیث مد نظر متفاوت است )
...........................................................................................
بخش سوم را با بیان داستان صحیفه ملعونه به پایان می رسانم با این هدف که به سوالاتی از قبیل اینکه مگر می شود بین نود هزار تا صد و بیست هزار نفر در غدیر حضور داشته باشند اما باز بیعت شکنی کنند ؟ دلیل این همه پافشاری برای غصب خلافت بعد از پیامبر از جانب اینها چه بوده است ؟؟؟؟؟؟ چرا پیمان شکنی کردند ؟؟؟؟؟؟؟؟
بنده به اختصار فقط یک منبع از کتب اهل تسنن را بیان داشتم که این کتاب مطرح شده از مهم ترین کتب اهل تسنن می باشد جهت اطلاع عرض می کنم که در بسیاری از کتب اهل تسنن به این موضوع چهارده نفر اشاره شده است .و نیز به خطبه غدیر .....
عناوین یادداشتهای وبلاگ