گاهی اوقات به خودم میگم تحت هیچ شرایطی این سه اصل را ازخاطر مبر!
امنیت و سکینه قلب
سیری و سیرابی نفس
خوشی حال و شیرینی کام
.................................................
خدایا:
گاهی اوقات به این نتیجه می رسم که هر حادثه ای در دامان زندگی برای خودش
دنیا دنیا پیام داره ! تذکر داره ! یادآوری داره!
حیف است که بابت بعضی رفتارهایی که کمکم کردی تا دروجودم پایداربماند از تو
تشکر نکنم...تورا سپاس نگویم ...حیف است
خدایا:
به خاطر سادگی ام ...صداقتم ...شور و احساسم ...تو را شاکرم ای مهربان ترین
به خاطر تمام لحظه های بازگشتم به سوی تو ....تو را شاکرم ای فریاد رس
به خاطر صبوری هایم تورا شاکرم...صبر تحملی است که سازندگی دارد....وچه زیباست
خدایا:
مرا به کرامات اخلاقی مزین کن.
مرا از غافلان قرار مده .
مرا لحظه ای به خودم رها مکن .
مرا بصیرت همراه با معرفت بده...بصیرت در شناخت خودم و خودت و انتخاب هایم ...
بی تو هیچم ...بی تو تعریف نمیشوم...آرامشی ...آرامشی ...آرامشی............
مشکل ما در زمین گیر شدن کمی حسنات نیست بلکه فزونی سیئات است .
روایاتی از امیرالمومنین (ع) در باب محاسبه نفس :
کسی که نفس خود را محاسبه می کند خودش سود می برد وکسی که غافل است
از محاسبه نفس خویش خود خسران ورزیده است ...
مومن باید زیرک باشد.زیرک ترین کسی است که نفس خود را محاسبه کند .
کسی که نفس خودرامحاسبه کندبیاستدبرروی گناه خویش واحاطه پیدا می کندبه عیوب
خویش که باعث می شود عیوب خود را اصلاح کند واستغفار نماید...
قید کنید به نفس خود محاسبه کردن را .
.......................................................................................
چگونه نفس خود را محاسبه کنم ؟(طبق روایات)
بگو :ای نفس من امروز گذشت تو چه کردی؟
اگر کار خوبی انجام داده بودی حمد کن .
اگر کار بدی انجام داده بودی استغفار کن .
یادمان باشد !
گوش و چشم و قلب ما بازخواست می شود و دیده ها و شنیده ها توجهات ذهنی مارا
ایجاد می کند .پس از لاطائل (بیهوده) بپرهیزیم ...
............................................................................................
خدایا : نکند مارا به یک چشم بر هم زدنی به حال خود رها کنی ...دلمان می خواهد
خوب باشیم .آرزو داریم بندگی تو را کنیم ...
خدایا : مارا از توکل کنندگان به خود قرار بده ...
خدایا :ما را جزو انسان های ناسپاس قرار مده
خدایا:قصد ونیت هر کسی حقیقت باطن فعل اختیاری اوست .یاریمان کن تا در هرکاری
نیتی پاک داشته باشیم .تا از غافلان نباشیم ....
خدایا :ما هستیم و یک قلب ....
امام رضا (ع) :شیعیان و پیروان مارا در سه مسئله بیازمایید .
اهمیت به اوقات نماز.که آیا اول وقت نماز را به پا میدارند یا خیر
حفظ اسرار.یعنی در حفظ اسرارکوشا هستند یا خیر
از حیث توانمندی های مالی .یعنی آیا در مال خود برای برادران دینی سهمی قائلندو
دست آنها را می گیرند یا خیر ....
به جز حسین(ع) مرا ملجا و پناهی نیست
مرا به درگه دیگر حواله گاهی نیست
گه حساب که روز قیامتش خوانند
به جز حسین(ع) مرا یار و دادخواهی نیست...
خدایا:
کمکم کن تا بتوانم آموخته هایم را هرچه زیباتر درعمل خویش به نمایش بگذارم...
دراولین بحران کم آوردم و همه آموخته هایم را ازخاطر بردم...
من آموخته بودم : همیشه در موضع محبت باشم نه در موضع قدرت ...
خدایا :
کمکم کن...بی تو تعریف نشده ام...بی معنا هستم...
وقتی جنازه ای رادر داخل خاک می گذارندمن محو تماشا به خودم میگم"همه دنیا همین بود؟"
همه دنیا یک خاطره بودکه درمیان این خاک ها کنار صاحبش دفن میشود؟
می گویند اولین شخصی که هنگام مردن یک مومن می بیند امیرالمومنین است ...
این گفته همیشه درذهنم بود...تا اینکه یک بزرگی ازاقوام (بزرگ به تمام معنا)به رحمت خدا رفت.
وقتی جنازه اش رادرخانه آوردن و درنیمه های شب بالای سرشون زیارت عاشورا می خواندند
ازما خانم ها دعوت کردند تا برای وداع با ایشون بریم دور بدن پاک ایشون...نمیدونم چرا اما با همه وجود
خواستم اگر امیرالمومنین را دیدند سلام من را به ایشان برسانید ...
یک سال بعدازآن شب درعالم رویا آن بزرگواررادیدم گفتم :یادتونه درآن شبی که درخانه بودیدوما دورشما جمع
از شما چه خواستم؟؟؟؟سررا به علامت تایید تکان دادند ...
گفتم سلام من را رساندید؟
گفتند:بله ...
گفتم ...حضرت چی گفتند...
سکوت کردند...
ازخواب پریدم درست هنگام اذان صبح بود ...من فقط اشک ریختم...
من درآرزوی یک پاسخ سلام ماندم....
درانتها یک نقطه است ...نقطه ای به معنای پایان...دنیا برای هرکسی بالاخره تمام میشود.
خوشا آنکه عهد خویش را فراموش نکند...
خوشا آنکه از صابرین باشد...
خوشا آنکه همه زندگی اش متعلق به کسانی باشید که همه زندگی خودرادادندتا تو زندگی کردن بیاموزی...
جان خود...مال خود...عزیزترین های خودرا...
خدایا:من ابراهیم خلیل تو نیستم....اما به من قدرت بده اسماعیل درونم را به خاطر خواست تو ذبح کنم...
شده با اشک ...شده با بارها شکستن...اما کمکم کن ...قدرت بده...
من باید محکم باشم...چون باید برسر پیمان خویش بیاستم...
بی تودرمحفل ماشورو صفایی نبود
بردل مابه خداعقده گشایی نبود
ای سراپاهمه دیدن به جز ازدیدن تو
دردهجران توراهیچ دوایی نبود
یه لحظه بایست روبه قبله ! بگو یا صاحب الزمان همه زندگیمو به شما سپردم
بخواه درحقت دعاکنند...بخواه باهمه وجود...
دراین زمانه غربت شما تکیه گاه من هستید یا صاحب الزمان
امشب حسابی غریب شدم...نمی دونم چرا! یعنی میشه قریب بشم؟؟؟؟
یک روز مملوازشوق میشوم و روزی دیگر همه وجودم ترس! چیزی برای ترسیدن نیست!اما ...
آقای من...خودتون گفتید "مادررعایت حال شما کوتاهی نمیکنیم" یک التماس...دعایم کنید!
با عشق چه کنم؟راه را به من نشان دهید!...روشنایی قلب من درگرودعای شماست....
امشب یادجشن غدیرمون افتادم...یادخطبه غدیر...یاد فرمایشات پیامبرخاتم دررابطه با شمادرخطبه غدیر
چقدرخوشحال شدم...این خوشحالی خاطرانگیزترین بود...خوشحال شدم که توانستیم جشن رابرگزارکنیم
ناامید شده بودم! ازهرکسی دعوت به همکاری میکردم یه جورایی امیدم رو ناامید میکرد...
حتی یادمه یکی ازبچه هاگفت"تودیگه چه بیکاری که اصلابه این چیزافکرمیکنی!"
یادمه چقدردنبال جا میگشتیم فکر میکردیم همه شصت تا مهمانی که دعوت کردیم حتما میان!
یادمه کتاب اسرارغدیر همه جادنبالم بود تا بالاخره متن سخنرانی رو آماده کنم...خواستم برای
یکی از بچه های دانشگاه اسرارغدیررو بگم گفت"ببین من حوصله شنیدن این چیزاروندارم"
ولی وقتی با بیست نفرجشن رو برگزارکردیم...یک روز به معنای واقعی زندگی کردیم...
آقای من...اگرغدیر کمرنگ بشه گویا همه چیز محوشده است...
هرروزی که عبورمی کند...آدم ها فراموشکارتر می شوند...همه چیز به سخره گرفته میشود...
میخوام محکم باشم برسرپیمان خویش...پس ای امام من دعایم کنید...
این نوشته یه کم فرق میکنه ! ادبی نیست !بی ادبانه هم نیست!پندو اندرزهم نیست!
حدیث و روایت و قصه هم نیست ! نه نه ...شاید قصه باشه ...یه قصه کوچک ازیه زندگی بزرگ!
زندگی من بزرگه !نگید چه ازخود راضی ...زندگی همه بزرگه ...باارزشه ...خدابه کسی هدیه کوچک
و ناقابل نمی ده!زندگی یه هدیه است ازجانب خدا پس هم بزرگه هم باارزش ...
وقتی قلبم ناآرام میشه ذهنم خسته میشه ...واژه ها بهانه میشن برای طلب یک آرامش نسبی!
امتحان دارم ...کلی مطلب و فرمول دورسرم می چرخه و هیچ نظمی ندارن ...
به خودم قول دادم .صبور باشم .منطقی باشم وجدی ...به خودم قول دادم پوشش کلماتم ازاحساس
نباشه!به خودم قول دادم محکم باشم ...
هیچ کس محرم راز نیست ...محرم دلم ...محرم رازم ...خدای خوبم ...دریاب ...کمکم کن ...
آخه من جز تو به کی پناه ببرم ؟؟؟؟؟؟؟؟
قطار درست زیرباران و هنگام اذان مغرب حرکت کرد.مثل قدیما یه پیرمردی از مسافران واگن 4 شروع
کرد به آذان گفتن ...چه اذان زیبایی گفت ...چه آرامشی ...
تا صبح خوابم نرفت ...یه انتظار بزرگ درقلبم لحظات را شمارش میکرد...وای چرا نمی گذشت ...
تق تق ...ملافه هارو بزارید جلوی در...نزدیک شده بودیم ...ای وای تندتر برو ...
ازیه طرف به خودم قول داده بودم تا آنجایی که می تونم جلوی مامان و بابا راه نرم ...اما آهسته می آمدند
فقط می گفتم "خواهش می کنم تند تر"مامان می گفت"سنگینه بده من بیارم " اصلا متوجه وزن وسایلی
که دردستم بود نبودم ...وای حالا این وسط بابا حلیم خوردنش گرفته بود ...
می دونستم برای چی دارم میرم ...می دونستم چرا تااین حد برای رفتن به حرم عجله دارم ....
بی پناه شده بودم...نمی دونستم به چی چنگ بزنم ...عقده دل کجا باز کنم جزدر جوار علی بن
موسی الرضا(ع)...وای خدای من چقدر خلوت بود...تابه حال حرم قشنگشوتااین حد خلوت ندیده بودم...
نه زیارت نامه ...نه نماز زیارت ...ایستادم ...سلام دادم ...من اومدم با عشق اومدم...
یه پیرزن با نمک شهرستانی اومد جلو بهم گفت "مادر کفش های منو نگه میداری من برم جلو زیارت؟"
گفتم"باشه حاج خانم "یه چند دقیقه ای گذشت ومن محوتماشا...
پیرزن برگشت و گفت "مادر الهی خوشبخت بشی ...من امام رضا (ع) رابوسیدم ...بیا ببوسمت"
نمی دونم چرا تازه بعد رفتن اون پیرزن بغزم ترکید ...
باورم بود امام رضا (ع) وقتی می طلبه قبلش دلتو خریده ...
من دست پر برگشتم ...
چندسالی است تولدم مصادف می شودبا محرم الحرام ...
به همین دلیل همه فقط به یک تبریک ساده اکتفا می کنند .یا حتی فراموش می کنند.
کسی یادش باشد یا نباشد چندان تفاوتی نمی کند.مهم منم !این من جامانده!
به نظر خودم اسما 22 سال از زندگی ام گذشته اما احساس می کنم درباطن فقط اندکی
زندگی کردم ...فقط اندکی !آن زمانی که متعلق به من است شاید فقط پنج سال باشد ...
نه بیشتر...زمان احیاشده ...بقیه اش مرده است ....
برای همین از زمانی که به من گفتن بزرگ شدی هیچ گاه ازشنیدن تبریک روزتولدم خیلی
خوشحال نشدم ....قندی دردلم آب نشد ....
دراین 22 سال عبورکرده اززندگی ام برای تو چه کار کردم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هرگاه به درخانه ات آمدم حاجتی داشتم !!!
چه دوست داشتن ساده ای .....
راست گفتی این انسان چه غافل است !چه ستمکاراست !مگه ستم فقط کشتن آدم های
دیگه است یا حق ناحق کردن است ؟؟؟نه...ستم به خویشتن بدترین ستم هاست ...
راست گفتی انسان چه فراموش کاراست ....
اما خدایا :
تاکنون تو بهترین کادوی تولد را به من دادی !امسال کادوی تولد به من چه چیزهایی خواهی داد؟؟؟
وقتی قرار بود به این دنیا بیام...اولین کادو ولایت بود !تو عشق علی بن ابیطالب(ع) را دردلم نهادی!
دومین هدیه مرا ازنسل او قرار دادی !سوم هدیه نامم بود ...به دل پدرم انداختی نام مرا فاطمه
قرار دهد ...من شدم فاطمه سادات ...
چهارمین کادو وهدیه سلامتی بود .تو به من سلامتی دادی !سلامت پابه این دنیا نهادم ...
خدایا :
چه کسی جزتو چنین هدایای زیبایی رابه افتخاربه دنیا آمدن کودکی به او می دهد؟
درهر سال ازتولدم به من هدایای بزرگی می دهی ...
خدایا :دعا می کنم سپاس گزارحقیقی تو باشم ....خدایا دوستت دارم
عشق هدیه امسال تولدم شد !عشق ...خواستن ...محبت...مودت...
محبت کسانی که تورا دوست می دارند ...
ونهایت زیارت امام رئوف تو هدیه من ....
کسی صدا می زند ...عقده دل باز می شود ....کسی صدا می زند...
خدایا :
می دونی دلم می خواد آخرین هدیه عمرم چی باشه ؟؟؟؟
یه باربرم کربلا ...پای ضریح سقا ...سربزارم ...بمیرم...
تولدم مبارک (1389/10/14)
السلام علیک یا سیدالساجدین
توجهات مادرزندگی باطن ماهستندکه مادرآنهازندگی میکنیم.پس ازتوجهات خودمراقبت کنیم.
مراقب باشیم که به چه چیزهایی توجه داریم .
چندی پیش درکتاب آزادی معنوی شهیدمطهری مطلب جالب توجهی خواندم.
"اثرات بندگی"
یکی ازاین اثرات مالک خاطرات نفس بودن است.
مالک قوه خیال خودبودن.اینکه ذهن مارابه هرسویی که دلش میخواهدنبردبلکه این ماباشیم که
ذهن خودراهدایت می کنیم .مالک چشم خود.گوش خودوزبان خودباشیم نه اینکه آنها
مالک ماباشند.نگاه می کنیم.گوش می دهیم .سخن می گوییم.واین سخن قضاوت می شود
غیبت می شود.تهمت می شودوگاه به دروغ می انجامد....
خوب است گاهی خودرا به تغافل بزنیم.(خودت رانسبت به اموردیگران به غفلت بزنی)
راه خوبی است برای مراقبت ازتوجهات خود....
امام سجاد(ع):
خدایا:آن مسافری که به سوی توحرکت می کندراهش نزدیک است
..................................................................................................
التماس دعا...
عناوین یادداشتهای وبلاگ